فرهنگمعرفی کتاب

معرفی کتاب مردم نگاری هنر

جستارهای جامعه شناختی و انسان شناختی در زمینه ادبیات و هنر

کتاب مردم نگاری هنر نوشته نعمت الله فاضلی

ناشر: فخراکیا

در پیشگفتار کتاب نویسنده درباره کتابش چنین نوشته:

این کتاب محصول تأملات و تلاش های دانش آموخته ای در حوزه انسان شناسی و مطالعات فرهنگی در زمینه هنر و ادبیات است. تأملاتی که به اقتضای فعالیت حرفه ای ناگزیر آنها را خلق نموده ام. ورود من به حوزه هنر و ادبیات ناشی از تدریس درس جامعه شناسی هنرها و ادبیات بود. در دانشگاه های ایران در دهه هفتاد، درس ااجتماعیات در ادبیات فارسی» یا «جامعه شناسی در ادبیات» (عناوینی که آن زمان رایج بود) را معمولا مدرسان انسان شناسی تدریس می کردند. نگارنده نیز که دانش آموخته انسان شناسی بودم بناچار به تدریس این درس گمارده شدم. تدریس جامعه شناسی هنر و ادبیات توفیقی اجباری برای نگارنده بود؛ زیرا هنر و ادبیات از منابع فرهنگی اصلی هر جامعه – از جمله ایران برای شناخت فرهنگ آن است و برای نگارنده که موضوع و قلمرو کار فکری ام شناخت فرهنگ می باشد، مطالعه ادبیات فرصت طلایی بود تا بتوام ارتباط جدی تری با فرهنگ ایرانی برقرار کنم.

در سال های نخست تدریس بیش از هر چیز از منظر انسان شناسی به متون ادبی می نگریستم و متون ادبی را سندهای تاریخی بازنما کننده فرهنگ سنتی ایران می دانستم. این رویکردی بود که بیش از هر چیزی تحت تأثیر دکتر محمود روح الامینی استاد فقید انسان شناسی دانشگاه تهران بودم. روح الامینی وارث فکری دکتر غلامحسین صدیقی بود و تلاش می کرد تا این رویکرد به ادبیات را در علوم اجتماعی ایران گسترش دهد. حاصل کار او در کتاب «نمودهای فرهنگی و اجتماعی در ادبیات فارسی » (۱۳۷۵) منتشر شد.

اما از سال ۱۳۸۳ به بعد با ورودم به حوزه مطالعات فرهنگی، نگاهم به هنرها و ادبیات تحول و توسعه یافت. در مبحث مطالعات فرهنگی هنر به نحو مبسوط این حوزه مطالعاتی را توضیح می دهم. نکته شایان ذکر این است که این شیوه نگاه به هنر برای من تازگی داشت؛ زیرا در دهه هفتاد که به تدریس جامعه شناسی ادبیات مشغول بودم، این گونه آموخته بودم و تدریس می کردم که بینش جامعه شناختی را صرفا در تحلیل آثار ادبی کلاسیک و بزرگ مورد توجه قرار می دادم و همان طور که گفتم تلقی معینی از این حوزه داشتم.

طی سال های گذشته نه تنها تدریس دروس «جامعه شناسی هنر و ادبیات»، «جامعه شناسی در ادبیات» و «نقد ادبی از دیدگاه مطالعات فرهنگی» مرا به مطالعه بیشتر هنر و ادبیات سوق می داد بلکه مجموعه فعالیت های فکری و پژوهشی بطور اجتناب ناپذیری با هنرها و ادبیات پیوند می خورد. در سال های اخیر مطبوعات، رسانه و مراکز تحقیقاتی و فرهنگی نیاز مبرمی به بحث و بررسی های هنری و ادبی پیدا کرده اند. این مراکز از ما استادان مطالعات فرهنگی انتظار داشتند تا به نیازهای آنها پاسخ دهیم، از اینرو من لاجرم به اندیشیدن و تحقیق در زمینه هنرها و ادبیات کشیده می شدم. در نتیجه این امر مجموعه ای از مقالات بتدریج نوشته شدند.

احاصل تدریس و تحقیق من در حوزه هنر و ادبیات تا به امروز، مجموعه مقالاتی است که در این کتاب گرداوری شده است. این مجموعه از سویی برای پاسخگویی به کنجکاوی های شخصی و آشنا ساختن بیشتر خودم با حوزه ها و موضوعات بررسی شده است و از سوی دیگر، بسیاری از بخش های آن برای ا تأمین نیازهای آموزشی دانشجویان تألیف شده است. امروز خوشبختانه چندین کتاب مفید و جامع در زمینه جامعه شناسی هنر و ادبیات به زبان فارسی ترجمه و تألیف شده است. در این زمینه اگرچه هنوز به جامعه شناسی هنر و ادبیات بلوغ و رشد قابل قبول یا چشمگیر نرسیده ایم اما نسبت به گذشته منابع بسیاری منتشر شده است.

گفتمان مطالعه جامعه شناختی هنر و ادبیات» در ایران در دهه های اخیر رشد قابل توجهی داشته است و به وضوح نوعی تمایل به شناخت جامعه شناختی در تبیین هنر و ادبیات در جامعه ایران به چشم یافته و بالغی در اکادمیای علوم اجتماعی ایران نیست. چیزی که می خورد، اگرچه هنوز حوزه گسترش در حال وقوع است، افزایش روند رشد گفتمان جامعه شناختی مطالعه هنرها و ادبیات است.

این روند گسترش گفتمان مطالعات جامعه شناختی هنر را هم می توان در «گفتمان عمومی و رسانه ها در زمینه ادبیات و هنر ملاحظه کرد و هم می توان در «گفتمان دانشگاهی» در رشته های مختلف دانشگاهی دید. امروز کمتر نشریه و روزنامه ای می توان یافت که بخشی از آن به هنر و ادب اختصاص نیافته باشد. برنامه های رادیویی و تلویزیونی نیز اغلب به بحث درباره هنر و ادبیات می پردازند. در این بحث ها معمولا سخن از این است که مردم چه هنری را می پسندند و چرا و اینکه کارکرد اجتماعی و نقش آثار و تولیدات هنری در زندگی و سرنوشت جامعه چیست. به هرحال، رسانه ها و مطبوعات با مردم و جامعه سروکار دارند و ناگزیر باید از دریچه مخاطبان و مردم به تمام برنامه های خود از جمله برنامه های هنری بنگرند. گفتمان دانشگاهی نیز متأثر از روند توسعه یافتن و همگانی شدن هنر از یک سو و توسعه یافتن رشته های علوم اجتماعی از دیگر سو، لاجرم بیشتر به ابعاد اجتماعی هنر توجه می کنند.

یکی از کنشگران علوم اجتماعی در ارزیابی گسترش «گفتمان مطالعه جامعه شناختی هنرها و ادبیات» در ایران در سال های اخیر می گوید:

در سال های پیش، حتی تا حدود یک دهه پیش، موضوع هنر و ادبیات در فضای آکادمیک علوم اجتماعی در حاشیه بود اما به تدریج جای خود را باز کرد. به ندرت تحقیقاتی درباره جامعه شناسی موسیقی داشتیم، یا در حوزه جامعه شناسی ادبیات. البته قبلا در جامعه شناسی، درسی به نام اجتماعیات در ادبیات» تدریس می شد که به دنبال نشانه های امر اجتماعی و واقعیت اجتماعی در ادبیات می گشتند و بیشتر هم به متون تاریخی توجه می کردند تا ادبیات جدید و معاصر. اگر پیش از این به هنر می پرداختند، بیشتر به خصلتهای ارتباطی آن توجه داشتند و مثلا به نقش رسانه ها در شکل گیری باورها یا پیشداوریهای اجتماعی توجه داشتند. ولی جز همین نشانه های کوچک، موضوعات هنر و جامعه شناسی هنر مطرح نبود. در دانشگاه های هنر به این نوع مباحث می پرداختند ولی تا آنجایی که من اطلاع دارم، آنها از منظر هنری به موضوع تحقیق خود نزدیک می شوند و فاصله آنها با معیارهای روش شناسانه ای که در علوم اجتماعی رایج است، زیاد است. باهمه اینها، گرایش به مطالعه اجتماعی هنر افزایش یافته است.

مسلما تمام تحلیل های اجتماعی درباره هنر و ادبیات را نمی توان «نقد جامعه شناختی» دانست. نقد دانشگاهی اساسا نقدی است نظریه بنیاد و روشمند، یعنی تلاش برای تبیین دلالت های معنایی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی یا زیباشناسانه متون هنری بر اساس نظریه و رهیافت روش شناختی معین جامعه شناختی انجام می گیرد. نظریه ها و رهیافت روش شناختی جامعه شناسی نیز از دل سنت تاریخی گفتمان این رشته بیرون آمده است. نقد جامعه شناسانه هنر و ادبیات به نوعی تلاش برای بازبینی و خوانش متون هنری در پرتو سنت گفتمانی جامعه شناسی است. از این رو باید میان «تحلیل اجتماعی»۲ که لزوما جامعه شناختی نیست و «تحلیل جامعه شناختی» تمایز قائل شد. اگرچه در عمل تفکیک این انوع تحلیل سخت دشوار است و نمی توان بسادگی مرز تعیین شده مذکور را تشخیص داد. اما توسعه گفتمان جامعه شناسی در گفتمان عمومی جامعه و رسانه ها باعث رسوب و ته نشست مفاهیم، رهیافت ها و ایده های جامعه شناسانه در شناخت و فهم هنر و ادبیات می شود و تحلیل اجتماعی هنر را تقویت می کند و توسعه و عمق می بخشد. به تعبیر حسین پاینده در سال های اخیر مجموعه ای از منابع نقد ادبی ترجمه شده است و بنابراین ما به سمتی حرکت می کنیم که افرادی که خودشان را منتقد ادبی می دانند، کم وبیش با استناد به نظریه صحبت می کنند.»

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا