نویسنده: احسان آجورلو
«دنیا زشتی کم ندارد، زشتیهای دنیا بیشتر بود، اگر آدمی بر آنها دیده بسته بود. اما آدمی چارهساز است.»
(گوشهای از تک گویی ابراهیم گلستان در فیلم خانه سیاه است)
تاریخ معاصر ایران در کنار روزگار پر فراز و نشیبی که از سر گذرانده است، مشاهیر نامداری را هم در دل خود نهان داشته که هر کدام بدل به اساطیری در ذهن دوستدارنشان شدهاند. شاید عمده دلیل وجه اساطیری این مشاهیر بستر و بافتار ناشی از عدم آگاهی است که کشور در آن غوطهور است. هر کدام از این مشاهیر با تاباندن نور آگاهیبخشی در زمینه فعالیت خود بسیاری را شیفته و علاقمند خود ساختند. یکی از این مشاهیر بی شک فروغ فرخزاد است. وجوه ادبی اشعار او چنان تاثیر عمیقی بر ادبیات فارسی گذاشت که تا امروز نیز همچنان در ادبیات معاصر از فرکانس بالایی برخوردار است. فروغ به مانند بتوارهای برای زنان، گستره وسیعی از مطالعات زنان را در محیط آکادمی و روشنفکری کشور دربر گرفت و این امر سبب ساز این بود که زنان همواره به فروغ مانند یک مسیح بنگرند. مسیحی که با عصیان و دعوت به آزادگی و بیان خویشتن، زنان را از دام تحجر و فضای بسته سنتگرایی زمان خود نجات داد. شاید هیچگاه از فروغ نامی در انجمن خروس جنگی نیامد، اما قطعا یکی از اشخاصی که آثارش در راستای اهداف و آرمانهای این انجمن قرار داشت فروغ فرخزاد بود.
شاید آن وجه مسیحگونه فرخزاد بیشتر برای زنان کشور تا به امروز همچنان پر فروغ است، اما روزی برای تمام آحاد ملت نیز روشنگر بود. روزی که مستند کوتاه او با نام « خانه سیاه است» در کانون فیلم ایران رنگ اکران به خود گرفت. فروغ در قامت یک مسیح برای جذامیان کشور ظاهر شد. مسیحی که در گذر از منزلهای مختلف کشور روستایی را به مردمان معرفی کرد که در کنار تمام فقر، تنگدستی و عقبماندگی از سرعت سرسام آور زندگی که شاخصه تمام روستاهای کشور بود، در جدال با ابلیس سیاهی بودند که آرامآرام آنان را به دام خود میکشید.
فیلم « خانه سیاه است» به مانند عیان ساختن راز خدایگان توسط سیزیف بود. برای مردمان شهرهای بزرگ که مبهوت پیشرفت و سرعت مدرنیزاسیون حاکمیت وقت شده بودند «خانه سیاه است» در حکم یادآوری دردناکی بود که بدانند این خانه و کشور غرق در سیاهی و تلخی است. هر چند دولت «جذامخانه بابا باغی»را -همان جا که فروغ فیلم «خانه سیاه است» را ساخت- تحت حمایت قرار داده بود، اما این حمایت نه تنها به کنترل بیماری نمیانجامید بلکه بیشتر به طردشدگی مردمان جذامخانه از جامعه دامن میزد. زندگی روزمره و از دست دادن معانی بنیادین زندگی نظیر مفاهیم خوب و بد که در فیلم به آنان اشاره میشود از نشانههای واپسگرایی در این منطقه خاص بود. پس از کسب جایزه بهترین فیلم مستند در فستیوال فیلم آلمان در همان سال و به دلیل روابط ابراهیم گلستان تهیهکننده فیلم با دربار پهلوی ردیف بودجه مشخصی برای کنترل بیماری جذام در نظر گرفته شد. همچنین ساخت یک شهرک کوچک در خراسان برای زیست این مردمان با امکانات نسبتا معمول از نتایج فیلم «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد بود.
برای جذامیان ایران فروغ فرخزاد در قامت یک مسیح بود که آنان را از درد و رنج رهایی بخشید، هر چند که خود در دفتر شعرش اینگونه نگاشت« و نجات دهنده در گور خفته است»؛ اما در واقع او نجات دهندهای بود برای رهایی از تلخی و سیاهی که روزگار برای مردم بابا باغی در نظر گرفته بود. این وجه فروغ فرخزاد اغلب در سایه اهمیت و تاثیرگذاری دفترهای اشعار او و روابطش با ابراهیم گلستان همواره نادید گرفته میشود. اما چشم بستن به وجوه متعالی ایده فیلم « خانه سیاه است» اجازه شناخت تمام ابعاد شخص فروغ را دریغ میکند. وانگهی فیلم «خانه سیاه است» از جمله مهمترین آثار تاریخ سینما ایران است که محجور مانده و کمتر به آن توجه میشود. این بیشتر به آن علت که فروغ را همواره در حیطه ادبیات به یاد میآورند و از حضور مهم او در عرصه سینما میکاهند. باری جاناتان رزنبام نظریه پرداز حوزه ژانر در سینما «خانه سیاه است» را مهمترین فیلم سینما ایران خوانده بود. شاید برای صحه گذاشتن بر این نظر رزنبام تنها کافیست صحنهای را به یاد آوریم که مرد جذامی زندگی خود را در کنار دیوار به پیادهروی بدون هدف میگذراند و فروغ با صدای خود روزهای هفته را یک به یک شمارش میکند. وجه مسیحوار فروغ حتی در نحوه مرگ وی در حادثه سرنگونی اتومبیل او که به دلیل انحراف و عدم تصادف با اتومبیل مهد کودک پیش آمده بود نیز خود برگی دیگر در کارنامه این مسیح تاریخ معاصر هنر کشور است. و کیست کتمان کند که نام فروغ همواره بر تارک تاریخ هنر معاصر ایران از جمله سینما خواهد درخشید.