
شیلی آری، آمریکا نه *
۱۱ سپتامبر برای مردم شیلی بیش از مردم دیگر نقاط جهان یک خاطره جمعی تلخ را به همراه دارد. خاطرهای از یک تجاوز آشکار به حریم قانونی کشور و سرآغاز دیکتاتوری سرکوبگر. در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ ژنرال آگوستو پینوشه با هدایت و یاری آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده آمریکا (سیا) توانست بر علیه دولت قانونی وقت شیلی کودتا کند. وی در این مسیر ابتدا قصر ریاستجمهوری شیلی که محل سکونت سالوادور آلنده رئیسجمهور مارکسیست منتخب مردم بود را به توپ بست که آلنده در این حمله جان باخت.
پینوشه در طول ۱۷ سال حاکمیت خود بر شیلی افزون بر ۳۰۰۰ مخالف خود که وابسته به گروههای چپ بودند را به کام مرگ فرستاد و همچنین موجبات زندانی و شکنجه شدن بیش از ۴۰هزار نفر را فراهم کرد. سرکوب گسترده مخالفان، اعمال قدرت و تقلب در انتخابات و همهپرسیهای سالهای ریاستجمهوری او تلخی و سیاهروزی خاطره جمعی کودتا را نزد مردمان شیلی همواره یادآوری میکند.
دولت قساوت و وحشت پینوشه با حمایت آمریکا دو ماه پس از ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، استادیوم ناسیونال شیلی را به زندان موقتی بدل کرد که در آن قریب به ۲۰ هزار زن و مرد به دست نظامیان شکنجه و اعدام شدند.
پینوشه با حمایت آمریکا توانست با تغییر قانون اساسی شیلی برای همیشه خود را دارای مصونیت سیاسی کند و تا سالها در هیچ دادگاهی پاسخگو اعمال خود نباشد. این دسته اعمال و حمایتهای رسانهای ایالات متحده از پینوشه سبب شد سالروز کودتا خونین پینوشه و تبعات بعدش در غبار تاریخ رو به فراموشی رفته و نقش آمریکا در آن نادید گرفته شود.
در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و دقیقا در بیست و هشتمین سالگرد کودتا پینوشه و آمریکا در شیلی، برجهای تجارت جهانی واقع در نیویورک مورد حمله تروریستی گروه القاعده قرار گرفت. شوک ناشی از حمله به ایالات متحده تمام جهان را فرا گرفت. شهروندهای آمریکایی در صحنههایی دلخراش مانند شکنجه و اعدامهای استادیوم ناسیونال از پنجرههای برجها خود را پایین انداختند. این تصاویر به عنوان خاطره جمعی تلخی بلافاصله به یک ترومای تاریخی از تروریست، جنگ و شرقهراسی بدل گشت. تفاوت بزرگی بین دو اتفاق به وقوع پیوسته در ۱۱ سپتامبرهای ۱۹۷۳ و ۲۰۰۱ وجود داشت. قدرت رسانهای ایالات متحده اینبار قصد نداشت مرد اول صحنه یعنی «اسامه بنلادن» را دارای مصونیت کند و گردی از فراموشی را بر تاریخ سرازیر کند. به مدد بازتولید روایتی از متن اصلی (حمله تروریستی) که دولت آمریکا آن را هدایت میکند، حمله تروریستی هر سال بیشتر از قبل برای آمریکا سودآوری سیاسی و تسلیحاتی دارد. این امر نشان میدهد که رفتار دولت و رسانههای آمریکا ( که اغلب ندای آزادی بیان سر میدهند) وقتی آمریکا حمله میکند و زمانی که مورد حمله قرار میگیرد تفاوت فاحشی با یکدیگر دارد.
در سوی دیگر جهان و بسیار دورتر از آمریکا و حیاتخلوتش، در خاورمیانه ۱۱ سپتامبر مصادف با ۲۱ شهریور و روز ملی سینما در ایران است. اگر بخواهیم این سه اتفاق را کنار یکدیگر تجمیع کنیم و خوانشی سینمایی از وقایع ۱۱ سپتامبر داشته باشیم؛ به فیلم کوتاهی از «کن لوچ» برمیخوریم.
به مناسبت اولین سالگرد حمله به برجهای تجارت جهانی از ۱۱ کارگردان مطرح کشورهای مختلف خواستند تا هر کدام اپیزودی ۱۱دقیقه و ۹ ثانیه و ۱ فریمای برای این حادثه بسازند، که در نهایت با کنار هم قرار دادن آنها فیلم بلندی به نام ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ شکل گیرد. تماشای بعضی از اپیزودها مانند تصویر سیاهی که آلخاندرو گونزالس ایناریتو از سقوط افراد از برج نشان میدهد، بسیار دشوار است. بقیه افراد مشارکتکننده در ساخت این فیلمهای کوتاه عبارتاند از: شان پن (آمریکا)، کلاد لولوچ (فرانسه)، آموس گیتای (اسرائیل)، یوسف چاهین (مصر)، شوهی ایمامورا (ژاپن)، میرا نایر (هندوستان)، ایدریسا اودرائوگو (بورکینا فاسو) دانیس تانوویک (بوسنی) و کن لوچ (انگلستان). در این بین کنلوچ مانند آثار خود رویکردی متفاوت در پیش میگیرد.
«کن لوچ» کارگردان بریتانیایی که در آثارش دغدغههای مارکسیستی به وضوح دیده میشود، اپیزود خود را با یک مرد شیلیایی تبعید شده آغاز میکند. مرد شیلیایی در حال نگارش نامهای به مردم آمریکا تسلیت میگوید و سپس خاطرات ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ را مرور و یادآوری میکند و به همدستی آمریکا و پینوشه در کودتا شیلی میپردازد تا پرسش قیاس حمله کردن و مورد حمله واقع شدن آمریکا را به ذهن بیاورد. کن لوچ با پیش کشیدن مسئله دولت مارکسیستی آلنده در فیلم و کودتایی که بر علیه چپها در شیلی شکل گرفت خلق (مردم) را به عنوان قربانی اصلی و شخصیت اصلی فیلم خود در نظر میگیرد. همچنین از سویی نشان میدهد که مردم تاریخ را به وسیله روایتهای دیگر یادآوری میکنند و قدرت رسانهها دست کم نمیتواند خاطرات فردی را مانند خاطرات جمعی تحت تاثیر قرار دهد. به نوعی بیان کن لوچ جمله مشهور هگل را به ذهن متبادر میکند که تاریخ دو مرتبه تکرار میشود، اولین بار به صورت تراژدی و دومین بار به صورت کمدی.
فیلم «کن لوچ» نمونه متعالی یک بیانیه سیاسی رادیکال است. بیانیهای که سیاستهای قرن بیست و یکم آمریکا را به مجادلهای جدی فرا میخواند.
*: عنوان مطلب از نمایشنامه «آنکه گفت آری، آنکه گفت نه» نوشته برشت الهام گرفته شده است.